نمایش نتایج: از 1 به 6 از 6

موضوع: دفترخاطرات تازه عروس

1944
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2013
    شماره عضویت
    1338
    نوشته ها
    1,720
    تشکـر
    315
    تشکر شده 1,186 بار در 704 پست
    میزان امتیاز
    12

    Smile دفترخاطرات تازه عروس

    الان رسيديم خونه بعد از مسافرت ماه عسل و تو خونه جديد مستقر شديم ..خيلي سرگرم کننده هست اين که واسه ريچارد آشپزي ميکنم ..امروز ميخوام يه جور کيک درست کنم که تو دستوراتش ذکر کرده که 12 تا تخم مرغ رو جدا کنين و بزنين ولي من کاسه به اندازه کافي نداشتم واسه همين مجبور شدم 12 تا کاسه قرض بگيرم تا بتونم تخم مرغ ها رو توش بزنم.

    سه شنبه
    ما تصميم گرفتيم واسه شام سالاد ميوه بخوريم ..در روش تهيه اون نوشته بود..بدون پوشش سرو شود ..خوب منم اين دستور رو انجام دادم ..ولي ريچارد يکي از دوستاشو واسه شام آورده بود خونه مون ..نميدونم چرا هر دو تاشون وقتي که داشتم واسشون سالاد رو سرو ميکردم.. اون جور عجيب و شگفت زده به من نگاه ميکردن

    چهار شنبه
    من امروز تصميم گرفتم برنج درست کنم و يه دستور غذايي هم پيدا کردم واسه اين کار که ميگفت قبل از دم کردن برنج کاملا شستشو کنين .پس من آبگرمکن رو راه انداخنم و يه حموم و شستشوي حسابي کردم قبل از اين که برنج رو دم کنم..ولي من آخرش نفهميدم اين کار چه تاثيري تو دم کردن بهتر برنج داشت

    پنجشنبه
    بازم امروز ريچارد ازم خواست که واسش سالاد درست کنم ..خوب منم يه دستور جديد رو امتحان کردم ... تو دستورش گفته بود مواد لازم رو آماده کنين و بعد اونو روي يه رديف کاهو پخش کنين و بزارين يه ساعت بمونه قبل از اين که اونو بخورين .. خوب منم کلي گشتم تا يه باغچه پيدا کردم و سالادمو روي يه رديف از کاهوهايي که اون جا بود پخش و پلا کردم و فقط مجبور شدم يه ساعت بلاي سرش بايستم که يه دفعه يه سگي نياد اونو بخوره ريچارد اومد اون جا و ازم پرسيد من واقعا حالم خوبه؟؟ نميدونم چرا ؟..عجيبه!!! ..حتما خيلي تو کارش استرس داشته ..بايد سعي کنم يه مقداري دلداريش بدم

    جمعه
    امروز يه دستور غذايي راحت پيدا کردم ..نوشته بود همه مواد لازم رو تو يه کاسه بريز و بزن به چاک ..خوب منم ريختم تو کاسه و رفتم خونه ي مامانم ..ولي فکر کنم دستوره اشتباه بود .چون وقتي برگشتم خونه.. مواد لازم همون جوري که ريخته بودمشون تو کاسه ..مونده بودن
    غش کردم به شخصه

    شنبه

    ريچارد امروز رفت مغازه و يه مرغ خريد و از من خواست که واسه مراسم روز يکشنبه اونو آماده کنم ..ولي من مطمئن نبودم که چه جوري آخه ميشه يه مرغ رو واسه يکشنبه لباس تنش کرد و آماده اش کرد ..قبلا به اين نکته تو مزرعه مون توجهي نکرده بودم ولي بالاخره يه لباس قديمي عروسک پيدا کردم و با کفش هاي خوشگلش ..واي من فکر ميکنم مرغه خيلي خوشگل شده بود وقتي ريچارد مرغه رو ديد ..اول شروع کرد تا شماره 10 به شمردن و ولي بازم خيلي پريشون بود .. حتما به خاطر شغلشه يا شايدم انتظار داشته مرغه واسش برقصه. وقتي ازش پرسيدم عزيزم آيا اتفاقي افتاده ؟شروع کرد به گريه و زاري و هي داد ميزد ..


    آخه چــــرا من ؟؟چــــــرا من؟

    آها ..حتما به خاطر استرس کارشه ..مطمئنم
    ویرایش توسط a : 07-19-2014 در ساعت 08:26 PM

  2. 10 کاربران زیر از a بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4760
    نوشته ها
    61
    تشکـر
    163
    تشکر شده 120 بار در 52 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دفترخاطرات تازه عروس

    واااااای! عالییی بود!

  4. 2 کاربران زیر از ویولت بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2013
    شماره عضویت
    1338
    نوشته ها
    1,720
    تشکـر
    315
    تشکر شده 1,186 بار در 704 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : دفترخاطرات تازه عروس

    نقل قول نوشته اصلی توسط ویولت نمایش پست ها
    واااااای! عالییی بود!
    مرسی .نظر لطفتونه

  6. کاربران زیر از a بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    15064
    نوشته ها
    123
    تشکـر
    0
    تشکر شده 62 بار در 49 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دفترخاطرات تازه عروس

    واقعا عالی بود. لازم داشتم خداوکیلی

  8. کاربران زیر از نازنین 1394 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,742 بار در 6,990 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : دفترخاطرات تازه عروس

    نقل قول نوشته اصلی توسط نازنین 1394 نمایش پست ها
    واقعا عالی بود. لازم داشتم خداوکیلی


    عزیزم این تایپک مال پارسال
    تایپک های قدیمی رو بالا نیارید
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  10. 2 کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    14456
    نوشته ها
    541
    تشکـر
    6
    تشکر شده 575 بار در 298 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دفترخاطرات تازه عروس

    چه لوس.
    عقب مونده ذهنی بود عروسه؟

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. چرا بعضی از دخترها هرگز عروس نمی شوند؟
    توسط mahsa42 در انجمن روانشناسی ازدواج
    پاسخ: 11
    آخرين نوشته: 09-23-2014, 02:11 AM
  2. زنگ خطر دانشمندان درباره کابوس های شبانه کودکان
    توسط Artin در انجمن روانشناسی کودک و نوجوان
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 03-13-2014, 12:47 AM
  3. دلایل دیدن کابوس
    توسط Artin در انجمن بیماریهای جسمی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 03-07-2014, 11:25 AM
  4. کابوس میبینم،راحتم نمیذاره کابوس
    توسط vahidmf در انجمن اختلال خواب یا بیداری
    پاسخ: 3
    آخرين نوشته: 02-05-2014, 03:58 PM
  5. دلایل شکل‌گیری ناهنجاری قوس گردنی
    توسط Artin در انجمن بیماریهای جسمی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 01-30-2014, 12:30 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد